دلنوشته - (خدا)

تبلیغات

نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    عاشوری مربی تربیتی دبستان شهید معلم کلایی

امکانات جانبی

ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 58
    کل نظرات کل نظرات : 0
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 1
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 54
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 0
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 5
    آي پي امروز آي پي امروز : 0
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 18
    بازدید هفته بازدید هفته : 67
    بازدید ماه بازدید ماه : 67
    بازدید سال بازدید سال : 857
    بازدید کلی بازدید کلی : 14437

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 18.117.196.184
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

چت باکس


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

تبادل لینک

    تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اطلاعات عمومی و آدرس mazand.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

    براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

دلنوشته - (خدا)

**پندانه**

 

توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم،

طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم،

یکی گفت : بلند بگو

گفتم : یک کلمه سه حرفیه

*ازهمه چیز برتر است*

تو جمعمون یه بازاری بود سریع گفت: پول

تازه عروس مجلس گفت: عشق

شوهرش گفت: یار

کودک دبستانی گفت: علم

بازاری پشت سرهم گفت : پول، اگه نمیشه طلا، سکه

گفتم: ارباب! اینا نمیشه

گفت: پس بنویس مال

گفتم: بازم نمیشه

گفت: جاه

خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه

مادر بزرگ گفت: مادرجان، عمر!

سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: کار

دیگری خندید و گفت: وام

یکی از آن وسط بلند گفت: وقت

خنده تلخی کردم و گفتم: نه

اما فهمیدم

تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی

حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید !

هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم

شاید کودک پا برهنه بگوید: کفش

کشاورز بگوید: برف

لال بگوید: حرف

ناشنوا بگوید: صدا

نابینا بگوید: نور

و من هنوز در فکرم که چرا کسی نگفت:

*خدا*


تاریخ ارسال پست: یک شنبه 22 دی 1398 ساعت: 20:21
می پسندم نمی پسندم

ليست صفحات

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد